تاریخ : جمعه 91/11/27 | 4:21 عصر | نویسنده : سیدمحمد امین
آقا اجازه!
آقا اجازه! این دو سه خط را خودت بخوان!
قبل از هجوم سرزنش و حرف دیگران
آقا اجازه! پشت به من کرده قلبتان
دیگر نمی دهد به دلم روی خوش نشان!
قصدم گلایه نیست، اجازه! نه به خدا!
اصلا به این نوشته بگویید «داستان»
من خسته ام از آتش و از خاک، از زمین
از احتمال فاجعه، از آخرالزمان!
آقا اجازه! سنگ شدم، مانده در کویر
باران بیار و باز بباران از آسمان
- اهل بهشت یا که جهنم؟ خودت بگو!
- آقا اجازه! ما که نه در این و نه در آن!
«یک پای در جهنم و یک پای در بهشت»
یا زیر دستهای نجیب تو در امان!
آقا اجازه!............................
.......................................!
باشد! صبور می شوم اما تو لااقل
دستی برای من بده از دورها تکان...
آقا اجازه خسته ام از اینهمه فریب!
آقا اجازه! خسته ام از این همه فریب،
از های و هوی مردم این شهر نا نجیب.
آقا اجازه! پنجره ها سنگ گشته اند،
دیوارهای سنگی از کوچه بی نصیب.
آقا اجازه! باز به من طعنه می زنند
عاشق ندیده های پر از نفرت رقیب.
«شیرین»ی وجود مرا «تلخ» می کنند
«فرهاد»های کینه پرست پر از فریب!
آقا اجازه! «گندم» و «حوا» بهانه بود،
«آدم» نمی شویم! بیا: ماجرای «سیب»!
باشد! سکوت می کنم اما خودت ببین..!
آقا اجازه! منتظرند اینهمه غریب....
تاریخ : جمعه 91/11/27 | 4:13 عصر | نویسنده : سیدمحمد امین
جمعه ها تکراریست....
سیل چشمانم باز از فراغت جاریست....خسته ام باز بیا جمعه ها تکراریست
در پی قافیه ها چه پریشان ماندم .....قافیه در شعرم با حضورت جاریست
به هوایت آقا بغض کرده شعرم....آسمانش انگار نم نمک بارانیست
دل من پر غصه حال شعرم خوش نیست... نفسی مانده فقط جای شکرش باقیست
در فراغت آقا چشم در راهم من.... گر چه این جمعه همان جمعه ی تکراریست....
تاریخ : دوشنبه 91/5/2 | 6:27 عصر | نویسنده : سیدمحمد امین
درد هجران وفراقت یار آخر شد
درد هجران وفراقت یار آخر شد
عمر صد سال شبی چو تار آخر شد
گر چه مدحم همه در رسای یارم بود
این عمل مانده به جا ونگار آخر شد
جرعه می نوش زچشمه های انسانی
کی توان گفت که چشمه سار آخر شد
روی دلدار و وصال یار میمونست
این مبارک همه اشکبار آخر شد
شرح دیدار و وصال فاش گفتن نی
بین که منصور سرش به دار آخر شد
ای خدا در دو جهان چو رمز ورازم را
آشکارش نکنی که کار آخر شد
ای جلالی زچه ذکر یا علی گویی
یا علی گوی که انتظار آخر شد
درد هجران وفراقت یار آخر شد
عمر صد سال شبی چو تار آخر شد
گر چه مدحم همه در رسای یارم بود
این عمل مانده به جا ونگار آخر شد
جرعه می نوش زچشمه های انسانی
کی توان گفت که چشمه سار آخر شد
روی دلدار و وصال یار میمونست
این مبارک همه اشکبار آخر شد
شرح دیدار و وصال فاش گفتن نی
بین که منصور سرش به دار آخر شد
ای خدا در دو جهان چو رمز ورازم را
آشکارش نکنی که کار آخر شد
ای جلالی زچه ذکر یا علی گویی
یا علی گوی که انتظار آخر شد
.: Weblog Themes By Pichak :.